Web Analytics Made Easy - Statcounter

فرارو- نیل فرگوسن؛ مورخ مشهور و متخصص تاریخ اقتصاد اسکاتلند و استاد دانشگاه هاروارد است. فرگوسن در سال ۲۰۰۸ میلادی مشاور «جان مک کین» از جمهوری خواهان باسابقه و نامزد وقت انتخابات ریاست جمهوری بود. فرگوسن یک مفسر سیاسی محافظه کار قلمداد می‌شود. او مدافع امپراتوری بریتانیا است و پس از حمله امریکا و کشور‌های غربی به عراق خود را عضوی کامل از باند «نئوامپریالیست ها» خوانده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش فرارو به نقل از بلومبرگ، آیا ما قادر به تصور شکست نیستیم؟ شاید فکر می‌کردید که آمریکایی‌ها با شکست خوردن در یک جنگ کوچک هیچ مشکلی در تصور پیامد‌های شکست در یک جنگ بزرگ را نخواهند داشت. با این وجود، خروج تحقیرآمیز نیرو‌های امریکایی از افغانستان در سال ۲۰۲۱ میلادی با سرعت قابل توجهی به حفره حافظه جمعی منتقل شده است. احتمالا اگر در آینده ارتش اوکراین که گرسنه مهمات است توسط دشمنان روسی خود تسخیر شود روند مشابهی رخ دهد. یک سال پیش جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به کی یف  سفر کرد و به ولودیمیر زلنسکی رهبر اوکراین گفت: "شما به ما یادآوری می‌کنید که تا هر زمانی که به طول انجامند آزادی ارزش جنگیدن را دارد و این همان مدت زمانی است که ما در کنار شما خواهیم بود تا هر زمانی که به طول انجامد". البته جمله بایدن را باید این گونه تفسیر کرد: " تا زمانی که جمهوری خواهان مجلس نمایندگان برای برکناری کوین مک کارتی رئیس مجلس و قطع کمک‌های خود به اوکراین اقدام کند به طول خواهد انجامید".

آیا شبکه‌های خبری سخنرانی بایدن را در شبی که روس‌ها به سوی کی یف در حال پیشروی بودند، پخش خواهند کرد یا مصاحبه تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه را پخش می‌کنند؟

اگر اخباری را بشنویم مبنی بر آن که تایوان توسط ارتش آزادیبخش خلق چین محاصره شده و رئیس جمهور امریکا با بررسی دقیق خطر قابل توجه آغاز جنگ جهانی سوم تصمیم گرفته نیروی دریایی را برای محافظت از آزادی دریانوردی و تامین امنیت دریایی اعزام نکند چه خواهد شد؟ اگر در آن زمان امریکا تصمیم بگیرد برای تایوانی‌ها تسلیحات و تجهیزات ضروری را ارسال نکند چه می‌شود؟ ما تا چه اندازه به پایان دموکراسی تایوان و تحمیل حکومت حزب کمونیست چین بر مردم آن جزیره توجه خواهیم کرد؟ آیا بیش از پولی که برای مراسم بعدی جوایز گرمی یا مسابقات ورزشی هزینه می‌کنیم به سرنوشت تایوان توجه خواهیم داشت و برای آن هزینه خواهیم کرد؟

امیدوارم هیچ یک از این سناریو‌های تلخ محقق نشوند. با این وجود، به طور خاص زمانی که سقوط کابل در سال ۲۰۲۱ میلادی را به یاد می‌آورم به سختی می‌توانم این ایده را رد کنم که ممکن است در هر سه مورد ذکر کاملا بی تفاوت باشیم.  تنها توضیحی که می‌توانم برای این موضوع پیدا کنم آن است که آمریکایی‌ها در اعماق قلب شان فکر نمی‌کنند که شکست شامل حال آنان نیز می‌شود.

من می‌توانم دلیل این احساس رایج درمیان امریکایی‌ها را برای تان توضیح دهم. هزینه‌های شکست در ویتنام در سال ۱۹۷۵ میلادی را نه آمریکایی‌ها بلکه شهروندان ویتنام جنوبی متحمل شدند همان طور که هزینه‌های شکست در افغانستان بیش‌تر بر عهده مردم افغانستان بود. مردان و زنانی که در جنگ‌های اخیر آمریکا خدمت کردند بخش کوچکی از جمعیت بودند. آن دسته از امریکایی‌هایی که آسیب جسمی یا روحی شدیدی را متحمل شده اند از دید و ذهن افکار عمومی امریکا دور مانده اند. در این شرایط واقعا سخت است که استدلال زیر را اثبات کنیم: اگر ایالات متحده اجازه دهد که اوکراین، اسرائیل یا تایوان توسط دشمنان شان تسخیر شوند عواقب ناگواری برای آمریکایی‌ها نیز به همراه خواهد داشت.  منظور من از "پیامد‌های وخیم" چیزی است که بسیار بدتر از وقوع یک ۱۱ سپتامبر دیگر است.

بازخوانی رمان SS-GB نوشته "لن دیتون" به من یاداوری کرد که در سال‌های نه چندان دور بریتانیایی‌ها به راحتی می‌توانستند پیامد‌های شکست را متصور شوند. آن رمان که در سال ۱۹۷۸ میلادی منتشر شد به شکلی انتزاعی بریتانیا را پس از تهاجم موفقیت آمیز آلمان به انگلستان در سال ۱۹۴۰ به وضوح به تصویر کشیده است. داستان کم‌تر از یک سال پس از تسلیم شدن برتیانیا را توصیف می‌کند. پادشاه بریتانیا در لندن حبس شده، وینستون چرچیل نخست وزیر وقت جان اش را از دست داده و پیش از آن در برلین محاکمه و اعدام شده است. در نهایت، همانند وضعیتی که برای فرانسه پیش آمد یک دولت دست نشانده آلمان در بریتانیا کارش را آغاز کرده، اما قدرت واقعی در دستان "فرمانده نظامی GB آلمان" است.

دیتون که در سال ۱۹۲۹ در لندن متولد شد آن قدر به فاجعه در نبرد بریتانیا و حمله رعد آسا نزدیک شده بود که به تصویر کشیدن لندن تحت اشغال نازی‌ها برایش کاملا قابل تصور به نظر می‌رسید. او در زمانی رمان خود را نوشت که اقتصاد بریتانیا در دهه ۱۹۷۰ که تحت تاثیر رکود تورمی قرار داشت مرد بیمار اروپا محسوب می‌شد و در مقابل، آلمان غربی هنوز سرزمین معجزه اقتصادی بود. رمان دیتون آغشته به واقع گرایی سخت است. تقریبا بوی دوده و فضای دودآلود یک لندن در هم شکسته و بمباران شده را می‌توانید از خلال سطور آن رمان استشمام کنید. او به طور قابل قبولی فرض می‌کند که با شکست بریتانیا هیتلر نیازی به شکستن پیمان نازی - شوروی و حمله به اتحاد جماهیر شوروی نداشت در حالی که ایالات متحده می‌توانست در آن شرایط بی طرف بماند.

تحت شرایط خاص، تصور شکست می‌تواند روحیه تان را تضعیف کند، اما هم چنین می‌تواند ذهن را بر این نکته مهم متمرکز کند که سعی کنید نبازید. اوکراینی‌ها در تصور این که امروز شکست چه معنایی دارد مشکلی ندارند. آنان اجساد پراکنده شده عزیزان شان در خیابان‌های بوچا را پس از قتل عان توسط روسیه در سپتامبر ۲۰۲۲ دیده‌اند. آنان می‌دانند ارتش استعماری پوتین از چه قدرت وحشت آفرینی‌ای برخوردار است.

با این وجود، تعداد کمی از آمریکایی‌ها به این شکل فکر می‌کنند. اکنون چهار دهه از ساخت فیلم "سحرگاه سرخ" (Red Dawn) می‌گذرد یکی از معدود تلاش‌های تجاری موفق برای تجسم حمله شوروی به ایالات متحده. پاتریک سوویزی نقش جد اکرت یکی از گروهی از قهرمانان دبیرستانی را بازی می‌کند که به تپه‌های کلورادو می‌روند تا پی درپی در نبرد‌های رمبووار با مهاجمان بجنگند. امروز تصور ساخت چنین فیلمی امروز دشوار است. نزدیک‌ترین چیز به آن فیلم آخرالزمانی "دنیا را پشت سر بگذار" (Leave the World Behind) است که به وضوح هرج و مرج را به تصویر می‌کشد که اگر همه فناوری‌های ما از آیفون‌ها تا تسلا‌های مان به طور همزمان از کار بیفتند امریکا به سوی فروپاشی پیش خواهد رفت. آن فیلم هوشمندانه یا شاید به صورت طفره آمیزی مشخص نمی‌سازد که کدام بازیگر پشت این نتیجه محتوم فاجعه بار است.

با این وجود، به نظر من رابطه امریکایی‌ها با فیلم‌های ترسیم کننده آینده فاجعه بار همواره متفاوت از رابطه بریتانیایی‌ها با چینن فیلم‌هایی می‌باشد. طرفداران "دکتر هو" طولانی‌ترین سریال علمی - تخیلی بریتانیا مرتبا شاهد وقوع فاجعه در لندن هستند. مهم نیست که مهاجمان بیگانه چقدر عجیب و غریب هستند همیشه اشاره‌ای وجود دارد تا به بینندگان یادآوری کند که وحشت می‌تواند واقعا از آسمان بالای پایتخت کشور بر سر آنان فرود اید. با این وجود، به نظر می‌رسد زمانی که امریکایی‌ها فیلم "شیوع" (Contagion) ساخته سال ۲۰۱۱ میلادی را تماشا کردند تعداد کمی از آنان تصور می‌کردند که یک بیماری همه گیر واقعی زمین را فرا خواهد گرفت. زمانی که پاندمی کووید -۱۹ در سال ۲۰۲۰ میلادی وارد امریکا شد هنوز بی میلی عمیقی حتی در میان امریکایی‌های تحصیلکرده برای رعایت پروتکل‌های بهداشتی و جدی گرفتن آن بیماری وجود داشت آنان گمان نمی‌کردند کووید - ۱۹ چیز بسیار جدی‌تر از آنفولانزای فصلی است.

امریکایی‌ها زمانی که تلویزیون را روشن می‌کنند به طور جدی می‌خواهند دنیا را پشت سر بگذارند. آنان به جای تفکر در آینده‌ای دیستوپیایی ترجیح می‌دهند خود را در تماشای تیلور سوئیفت که تبدیل به نوعی فرقه شده غوطه ور سازند که نوعی فرار توده‌ای و انزواگرایی محسوب می‌شود.

پس این فیلمی است که هیچ کس قرار نیست بسازد. بیایید تصور کنیم در سال جاری چین تایوان یا فیلیپین را محاصره کند و یا کره شمالی موشکی علیه کره جنوبی پرتاب کند پس از آن چه خواهد شد؟ من از تایوان آغاز می‌کنم.

تصور کنید فردا جنگ چین علیه تایوان آغاز می‌شود. تایوان از امریکا برای اعزام نیروی نظامی درخواست کمک می‌کند. با این وجود، پیش از اعزام ناوگان نظامی به سمت تنگه تایوان وال استریت در حالت وحشت قرار می‌گیرد و ارزش سهام آن ۲۰ درصد کاهش می‌یابد. اپل نیز ۵۰ درصد از ارزش سهام خود را از دست خواهد داد، زیرا بخش زیادی از سخت افزار آن هنوز در چین ساخته می‌شود. انویدیا که هنوز بسیاری از تراشه‌های مورد نیازش را از تایوان تامین می‌کند نیز با وضعیت مشابهی مواجه خواهد شد. اگر چین بتواند با موشک یا ازدحام پهپاد‌های خود به تجهیزات حامل آمریکایی‌ها حمله کند وضعیت دشوارتر خواهد شد.

رئیس جمهور امریکا در ان زمان باید تصمیم سریعی در مورد تایید حملات ژاپن به پایگاه‌های موشکی و هوایی چین بگیرد البته با فرض این که ژاپنی‌ها قانع شده و وارد عمل شوند. همه این موارد اگر در سال جاری رخ دهند در اواسط یک انتخابات در امریکا ادامه می‌یابند و احتمالا دونالد ترامپ نامزد حزب جمهوری خواه بایدن را به خاطر شروع یک "جنگ همیشگی" دیگر سرزنش خواهند کرد در حالی که چینی‌ها از طریق اپلیکیشن "تیک تاک" مشغول متقاعد کردن جوانان آمریکایی در مورد ضرورت اخلاقی "اتحاد مجدد" تایوان با سرزمین اصلی چین خواهند بود. هرگونه ایجاد اختلال موفقیت آمیز در زیر ساخت‌های مخابراتی امریکا توسط چینی‌ها همان طور که در فیلم "دنیا را پشت سر بگذار" به تصویر کشیده شده به احتمال زیاد باعث ایجاد هرج و مرج در شهر‌های بزرگ می‌شود. در آن زمان "کامالا هریس" معاون بایدن از بازگرداندن همه سربازان امریکایی به خانه خواهد گفت. این امر با پوشش زنده ورود شی جین پینگ رئیس جمهور به تایپه دنبال می‌شود. سرانجام یک هفته پس از آن وزرای خارجه چین، روسیه، ایران و کره شمالی در پکن گردهم می‌آیند تا تشکیل حوزه بزرگ اوراسیا را اعلام کنند. این گونه است که صحنه‌های ترسیم شده در رمان SS-GB لن دیتون تحقق خواهند یافت.

همه این‌ها ممکن است به نظر شما عجیب و غریب یا خارق العاده به نظر برسند، اما این خیلی عجیب‌تر از تحولات جهانی خارق العاده‌ای نیست که به دنبال رخداد پرل هاربر در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ آغاز شد. باید به خاطر داشته باشیم که تا زمان پیروزی در روز "دی" یعنی دو سال و نیم پس از آن رخداد کاملا واضح نبود که متفقین در نهایت در جنگ پیروز خواهند شد.


منبع: فرارو

کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل امریکایی ها آمریکایی ها رئیس جمهور خواهد شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۴۹۵۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کشفی تازه و متفاوت از تصور پیشین درباره مرز میان مرگ و زندگی

 بیمار ۲۴ ساله سومین فرزندش را باردار بود. او را از دستگاه که باعث زنده ماندن اش می‌شد جدا کردند. سال ۲۰۱۴ میلادی بود. چند سال پیش از آن تشخیص داده شده بود که او به اختلالی مبتلا شده که باعث ضربان قلب نامنظم می‌شد و در دو بارداری پیشین خود دچار تشنج و غش شده بود. چهار هفته پس از بارداری سوم او در خانه اش روی زمین افتاده بود. مادرش با آمبولانس تماس گرفت. در زمان رسیدن آمبولانس بیمار یک بیش از ۱۰ دقیقه بیهوش بود. امدادگران متوجه شدند که قلب او از حرکت باز ایستاده است.

به گزارش فرارو به نقل از گاردین، بیمار پس از انتقال به بیمارستانی که قابلیت درمان را نداشت به بخش اورژانس دانشگاه میشیگان منتقل شد. در آنجا کادر پزشکی مجبور شدند پیش از آن که بتوانند قلب او را دوباره راه اندازی کنند سه بار با دستگاه دفیبریلاتور به قفسه سینه او شوک وارد نمایند. به او یک دستگاه تنفس مصنوعی و ضربان ساز خارجی متصل شد و به بخش مراقبت‌های عصبی انتقال یافت جایی که پزشکان فعالیت مغز او را زیر نظر گرفتند.

او به محرک‌های خارجی واکنش نشان نمی‌داد و تورم شدیدی در مغزش داشت. پس از سه روز که در کمای عمیق فرو رفت خانواده اش تصمیم گرفتند که بهترین کار این است که او را از وسایل کمکی جدا سازند. پرستاران لوله‌های تنفسی را از گلویش بیرون کشیدند و آن بیمار به یکی از داغ‌ترین سوژه‌های علمی در تاریخ معاصر علم تبدیل شد.

"جیمو بورجیگین" متخصص مغز و اعصاب در دانشگاه میشیگان برای چندین سال با این پرسش که وقتی می‌میریم چه اتفاقی برای مان رخ می‌دهد دست و پنجه نرم کرده است. او در مورد تجربیات نزدیک به مرگ برخی از بازماندگان ایست قلبی که پیش از احیاء تحت سفر‌های روانی خارق العاده‌ای قرار گرفته بودند مطالبی را خوانده است.

گاهی اوقات این افراد گزارش می‌دادند که خارج از بدن خود به سمت منابع نورانی می‌روند که در آنجا بستگان و خویشاوندان درگذشته شان از آنان استقبال می‌کنند. برخی دیگر از دستیابی به درک تازه‌ای از زندگی خود یا مواجهه با موجوداتی با "خوبی‌های عمیق" صحبت کرده بودند.

بورجیگین باور نمی‌کرد محتوای آن داستان‌ها حقیقت داشته باشد او فکر نمی‌کرد که روح افراد در حال مرگ واقعا به دنیای پس از مرگ سفر کرده باشد. با این وجود، او بر این گمان بود که اتفاقی بسیار واقعی در مغز آن بیماران در حال رخ دادن بوده است.

او در آزمایشگاه خود کشف کرده بود که موش‌ها پس از توقف حرکت قلب و از دست دادن اکسیژن مغزشان تحت به اصطلاح طوفان شدید بسیاری از انتقال‌دهنده‌های عصبی از جمله سروتونین و دوپامین قرار می‌گیرند. او به این موضوع فکر می‌کرد که آیا تجربیات نزدیک به مرگ انسان‌ها ممکن است از یک پدیده مشابه سرچشمه بگیرد و آیا این اتفاق حتی در افرادی رخ می‌دهد که نمی‌توان آنان را احیا کرد.

به نظر می‌رسد که مرگ به قدری حوزه تحقیقاتی مهمی است که بورجیگین تصور می‌کرد دانشمندان دیگر پیش‌تر درک کاملی از آن چه در فرآیند مرگ برای مغز رخ می‌دهد ایجاد کرده بودند.

با این وجود، او زمانی که به ادبیات علمی در این باره نگاه کرد مطالب روشنگر اندکی را یافت. او به "گاردین" می‌گوید:"مردن بخش مهمی از زندگی است، اما ما تقریبا هیچ چیز در مورد مغز در حال مرگ نمی‌دانستیم". بنابراین، او تصمیم گرفت به عقب بازگردد و بفهمد که در مغز افرادی که در بخش مراقبت‌های عصبی دانشگاه میشیگان فوت کرده‌اند چه اتفاقی رخ داده است.

حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد داستان‌هایی از تجربیات نزدیک به مرگ را با خود به همراه داشتند که در آن احساس می‌کردند روح از بدن شان خارج شده اند. تعداد انگشت شماری از آن بیماران حتی ادعا کردند که از بالا شاهد تلاش پزشکان برای احیای خود بودند.

بر اساس چندین بررسی و مطالعه بین المللی از هر ده نفر یک نفر ادعا کرده که در تجربه نزدیک به مرگ چیزی شبیه ایست قلبی را احساس کرده است. به همان اندازه که این تجربیات نزدیک به مرگ قابل توجه به نظر می‌رسید سبب شد تا دانشمندان شروع به باور کردن این موضوع کنند که حقیقتی در پس پرده وجود دارد: شاید مردم واقعا ذهن یا روحی داشتند که جدا از بدن زنده آنان وجود داشت.

ما اکنون از نظر ابزار‌های تازه در نقطه‌ای قرار داریم که می‌توانیم برای پاسخ علمی به این پرسش قدیمی آماده شویم: وقتی می‌میریم چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

گسام پرنیا" متخصص احیا و یکی از متخصصان برجسته جهان در زمینه تجربیات نزدیک به مرگ در سال ۲۰۰۶ میلادی در حال طراحی یک مطالعه بین المللی بود تا آزمایش کند که آیا بیماران حتی پس از این که از نظر بالینی مرده بودند می‌توانستند آگاهی آگاهانه‌ای داشته باشند یا خیر.

با این وجود، در سال ۲۰۱۵ میلادی آزمایش‌هایی مانند آزمایش پرنیا نتایج مبهمی به همراه داشتند و زمینه مطالعات نزدیک به مرگ نسبت به زمانی که آن رشته نزدیک به چهار دهه قبل از آن تاسیس شد به درک مرگ نزدیک‌تر نبود.

این زمانی بود که بورجیگین همراه با چند تن از همکاران اش مطلبی کشف کردند. نتایج آن برای اولین بار در سال گذشته گزارش شد تقریبا کاملا غیرمنتظره بود و از این ظرفیت بالقوه برخوردار است که درک ما از مرگ را مورد بازنویسی قرار دهد.

بورجیگین به "گاردین" می‌گوید:"من معتقدم آن چه ما پیدا کردیم صرفا نوک یک کوه یخ بزرگ است. آن چه هنوز در سطح زیرین است گزارش کاملی از چگونگی مرگ می‌باشد، زیرا چیزی در مغز در حال رخ دادن است که معنا ندارد".

علیرغم همه چیز‌هایی که علم در مورد عملکرد زندگی آموخته است مرگ در میان حل ناشدنی‌ترین راز‌ها باقی مانده است. در سال ۱۸۹۲ میلادی آلبرت هایم" کوهنورد و زمین شناس سوئیسی اولین گزارش‌های سیستماتیک تجربیات نزدیک به مرگ را از ۳۰ کوهنورد دیگر که دچار سقوط نزدیک به مرگ شده بودند جمع‌آوری کرد.

او نوشته بود:" در بسیاری از موارد کوهنوردان تحت بررسی به طور ناگهانی در مواجهه با کل گذشته خود قرار گرفتند، موسیقی زیبایی شنیدند و آن گونه که توصیف کرده اند در یک بهشت آبی فوق العاده که ابر‌های گل سرخ بر فراز آن بود قرار گرفته بودند".

پرنیا و همکاران اش می‌گویند چنین پدیده‌هایی "از طریق مدل‌های علم اعصاب فعلی غیرقابل توضیح هستند". با این وجود، متأسفانه برای فرا روانشناسان هیچ یک از گزارش‌های آگاهی پس از مرگ به بررسی دقیق علمی نمی‌رسد. " سو بلک مور" محقق مشهور فرا روانشناسی می‌گوید: "از این قبیل ادعا‌ها به وفور مطرح شده اند، اما در دهه‌های طولانی تحقیق من در مورد تجارب خارج از بدن و تجربیات نزدیک به مرگ هرگز به شواهد قانع کننده‌ای مبنی بر صحت این موضوع دست پیدا نکردم.

بلک مور، خاطرنشان کرد که مورد کفش ذکر شده آن مورد فقط براساس گزارش پرستاری بوده که ادعا می‌کند آن را پیدا کرده است. این بسیار دور از استاندارد اثباتی است که جامعه علمی برای پذیرش نتیجه به آن نیاز دارد. در موارد دیگر، شواهد کافی وجود ندارد که اثبات کند تجربیات گزارش شده توسط بازماندگان ایست قلبی زمانی رخ داده که مغز آنان از کار افتاده است.

شاید داستانی که باید در مورد تجربیات نزدیک به مرگ نوشته شود این نباشد که اثبات کنند هوشیاری با آن چه ما فکر می‌کردیم تفاوت اساسی دارد. در عوض، شاید داستانی که باید نوشته شود آن است که روند مردن بسیار عجیب‌تر از آن چیزی است که دانشمندان تا به حال گمان می‌کردند.

معنویت گرا‌ها و فرا روان شناسان حق دارند اصرار کنند که هنگام مرگ اتفاقی عمیقا عجیب برای افراد رخ می‌دهد، اما اشتباه می‌کنند اگر تصور کنند این اتفاق در زندگی بعدی و نه در زندگی فعلی فرد رخ می‌دهد. حداقل این مفهوم چیزی است که "جیمو بورجیگین" هنگام بررسی پرونده بیمار یک دریافته است.

در لحظاتی پس از قطع اکسیژن بیمار ذکر شده در ابتدای این گزارش موجی از فعالیت در مغز در حال مرگ او وجود داشت. به طور خاص بخش‌هایی از مغز که دانشمندان آن‌ها را اصطلاحا "منطقه داغ" برای آگاهی و هوشیاری در نظر می‌گیرند به طور چشمگیری زنده شدند. در یک بخش سیگنال‌ها برای بیش از شش دقیقه قابل تشخیص باقی ماندند. در بخشی دیگری آن‌ها ۱۱ تا ۱۲ برابر بیش‌تر از قبل از برداشتن ونتیلاتور بیمار یک بودند.

بورجیگین می‌گوید:"هنگامی که بیمار فوت کرد مغز او در نوعی کار می‌کرد. حدود دو دقیقه پس از قطع شدن اکسیژن همزمانی شدید امواج مغزی او وجود داشت حالتی که با بسیاری از عملکرد‌های شناختی از جمله افزایش توجه و حافظه همراه بود. همگام سازی برای حدود ۱۸ ثانیه کاهش یافت سپس دوباره برای بیش از چهار دقیقه تشدید شد. برای یک دقیقه محو شد سپس برای بار سوم بازگشته بود".

در همان دوره‌های مردن بخش‌های مختلف مغز بیمار ذکر شده به طور ناگهانی در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار گرفتند. شدیدترین اتصالات بلافاصله پس از توقف اکسیژن او شروع شد و تقریبا چهار دقیقه به طول انجامید. بیش از پنج دقیقه و بیست ثانیه پس از قطع شدن پشتیبانی از او یک انفجار دیگر از اتصال وجود داشت.

به طور خاص مناطقی از مغز او که با پردازش تجربه آگاهانه مرتبط است مناطقی که هنگام حرکت در دنیای بیداری فعال هستند و زمانی که رویا‌های واضح می‌بینیم با نقاطی که در شکل گیری حافظه نقش دارند ارتباط برقرار می‌کردند. هم چنین بخش‌هایی از مغز با همدلی مرتبط بودند.

حتی زمانی که او به طور غیرقابل برگشتی به عمق مرگ لغزید چیزی که به طرز شگفت آوری به نظر می‌رسید این بود که زندگی در طول چند دقیقه در مغز بیمار جریان داشت. این در حالیست که پیش‌تر باور غالب این بود که به محض توقف اکسیژن به مغز فعالیت عصبی به سرعت کاهش می‌یابد.

بورجیگین می‌گوید: "مغز برخلاف تصور همگان در واقع در هنگام ایست قلبی فوق العاده فعال است. مرگ ممکن است بسیار زنده‌تر از آن چیزی باشد که تا به حال فکر می‌کردیم".

او در حال حاضر داده‌های مربوط به فعالیت مغزی ده‌ها بیمار فوت شده را در اختیار دارد که منتظر نتایج تجزیه و تحلیل آن‌ها می‌باشد. با این وجود، او می‌گوید به دلیل اطلاق برچسب ماوراء الطبیعه بودن به مطالعات نزدیک به مرگ تعداد کمی از آژانس‌های تحقیقاتی می‌خواهند به او برای انجام تحقیقات اش کمک مالی ارائه کنند.

او می‌گوید:"سرمایه گذاران تحقیقات علمی موضوع "آگاهی" پس از مرگ را تقریبا یک واژه ناخوشایند قلمداد می‌کنند. دانشمندان تندرو فکر می‌کنند که تحقیق در این باره مرتبط با حوزه فلسفه و الهیات است و نه حوزه علوم پایه. عده‌ای دیگر می‌گویند فایده این تحقیق چیست؟ بیماران به هر حال خواهند مرد، پس چرا این روند را مطالعه کنیم؟ هیچ کاری نمی‌توانید در مورد آن انجام دهید".

در حال حاضر شواهدی در حال ظهور است که حتی مرگ کامل مغزی ممکن است روزی برگشت پذیر باشد. در سال ۲۰۱۹ میلادی دانشمندان دانشگاه ییل مغز خوک‌هایی را که چهار ساعت پیش از آن در یک کشتارگاه تجاری سر بریده شده بودند را برداشت کردند.

سپس به مغز کوکتلی از دارو‌ها و خون مصنوعی را تزریق کردند. آنان به طور شگفت انگیزی مشاهده کردند که برخی از سلول‌های مغز دوباره شروع به فعالیت متابولیکی کرده و حتی برخی از سیناپس‌ها کار می‌کردند.

اسکن مغز خوک‌ها فعالیت الکتریکی گسترده‌ای را که ما معمولا با احساس یا هوشیاری مرتبط می‌دانیم نشان نداد. با این وجود، فعال شدن برخی از سلول‌های مغزی نشان داد که مرز‌های بین زندگی و مرگ می‌تواند متفاوت‌تر از آن چیزی باشد که تاکنون تصور می‌کردیم.

در این میان، چیزی وجود دارد که بسیاری از این افراد از فیزیکالیست‌ها گرفته تا فرا روان شناسان و معنویت گرایان را به یکدیگر پیوند می‌دهد: این امید که با فراتر رفتن از محدودیت‌های کنونی علم و بدن خود نه به درک عمیق‌تر از مرگ بلکه به تجربه طولانی‌تر و عمیق‌تر از زندگی دست یابیم. شاید این جذابیت واقعی تجربه نزدیک به مرگ باشد: به ما نشان می‌دهد که چه چیزی نه در جهان پس از مرگ بلکه در این جهان امکان پذیر است.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • کشف ۴۰ تن گندم غیرقابل استفاده در حمیدیه
  • تایوان: ۲۲ هواپیمای چینی حریم ما را نقض کردند
  • (تصاویر) ترسناک‌ترین جاذبه‌های گردشگری جهان؛ از قلعه اجنه تا جنگل خودکشی!
  • کلهر: در صورت حضور بیرانوند نتیجه بازی با آلومینیوم برعکس می‌شد/ اوسمار تصور می کرد بازی تمام شده است
  • ۲ زلزله شدید تایوان را لرزاند
  • روزی به نام تلفن!/الو... صدا میاد؟
  • کشفی تازه و متفاوت از تصور پیشین درباره مرز میان مرگ و زندگی
  • نباید کسی تصور کند «دور دوم انتخابات مجلس» فاقد اهمیت است
  • روزی به نام تلفن!
  • بایدن یا ترامپ؟ / کدام نقاط ابهام، سرنوشت کاخ سفید را غیرقابل پیس‌بینی کرده؟